دنیاخمامی: محسن کیایی بازیگر شیرینی ست ، این «شیرین» بودن کلمه تحلیلی نیست و در دایره المعارف نقد تخصصی نمیگنجد اما در اصطلاح به کسی گفته میشود که معمولا کارهایش دوست داشتنی و دلنشین جلوه میکند. شاید این ویژگی از لبخند همیشگیاش برمیآید شاید از نقش های کمدی که ایفا کرده اما حالا دیگر خصیصهای ست که حتی اگر با آن یک نقش تلخ و جدی مثل آرمانِ «همگناه» را بازی کند باز به دل مخاطب مینشیند. محسن کیایی آزمون و خطای زیادی در کارنامه کاریاش انجام داده و حالا مدتی ست که درستتر و با طمانینه قدم برمیدارد و تجربه جذاب نویسندگی در همگناه جایگاه او را باثباتتر کرده ست. فیلمنامه همگناه یکی از بهترین فیلمنامه های چند سال اخیر در شبکه نمایش خانگی ست و ویژگی هایی دارد که آن را برجسته کرده و از این حیث با محسن کیایی بیشتر از باب نویسنده بودن در این گفتگو گپ زدیم که در ادامه میخوانید.
مخاطب را میتوان پیش بینی کرد اما گاهی میزان رضایتش را نمیتوانید حدس بزنید و برای من این میزان استقبال شگفت انگیز بود. هربازیگری وقتی نقشی را بازی میکند کس دیگری نمیتواند عینا همان بازی را داشته باشد و هر نقشی برای بازیگر یک آورده دارد ، من آرمان را در «همگناه» با این مدل بازی کردم و قطعاً اگر پیمان را بازی میکردم ، آن نقش را به شکل دیگری میدیدید. پیمان پیچیدگیهایی داشت که من آن را دوست داشتم و برای همین در ابتدا علاقه داشتم که آن را بازی کنم اما الان با توجه به بازخوردهایی که در طول پخش و حتی الان پس از پایان آن از مخاطب گرفتم بسیار از ایفای نقش «آرمان» راضی هستم.
حقیقت ماجرا این است که برای من کاراکتر اصلی این قصه خانواده صبوری بود و هرکدام از این کاراکترها هم جزئی از این خانواده هستند و باید به آنها بها داد و همانطور که دیدید همه آدمهای این خانواده روی سرنوشت یکدیگر تاثیر داشتند. در مرحله نوشتن دلم نمیخواست که همه قصه روی دوش کسی باشد و کسی نفر اول باشد. لازمه این تصمیم این است که هر کدام از شخصیت ها قصه خودشان را داشته باشند ؛ برای همین نوشتن این کار خیلی سخت بود. ما در مرحله نگارش خیلی عذاب کشیدیم که این همه قصه را به لحاظ زمانی جای گذاری کنیم تا بیرون نمانند و اتفاقات به جا بیفتد و مهندسی درستی برای آن اتفاق بیفتد و همین هم دلیل این شد که نوشتن این فیلمنامه چیزی بیشتر از ۷ ماه طول کشید.
خداراشکر همه بازیگران ما میدانستند که کاراکترشان به چه اندازهای است و میدانستند که از ابتدا تا انتها برای شخصیتی که بازی میکنند چه اتفاقی می افتد چون روزی که این دوستان قرارداد بستند ما ۱۲ قسمت آماده داشتیم و من به همه بازیگران ابتدا و سرانجام کار را گفته بودم و قصه بازیگران را جذب کرده بود و دچار این حاشیه ها که شما به آن اشاره کردید نشدیم.
بله این برمیگردد به این موضوع که ما موقع نگارش به بازیگر و نامش فکر نکرده بودیم و فقط به این فکر کردیم که کنش شخصیت ها درست باشد و قصه درست پیش برود.
اگر آدمها و اتفاقات و موقعیت های فیلمنامه از دل جامعه و روابط اجتماعی واقعی بیرون بیاید مخاطب کامل آن را میپذیرد. در فیلمنامه نویسی، من همیشه سعی میکنم که به دل جامعه توجه کنم و خانواده صبوری برآیند اتفاقات جامعه بود و همین موضوع باعث شد که چه در نوشتن و چه در بازی به سمت باورپذیری پیش برویم. این موضوع را من در دیالوگ نویسی هم سعی کردم که رعایت کنم و شعارنویسی نکنم و چیزی به ذوق نخورد . من دلم میخواهد اگر یک مادر و پسر با هم در سریال حرف میزنند مخاطبی از خودش نپرسد مگر مادر و پسر این جوری با هم حرف میزنند؟ این بااهمیت ترین ویژگی یک فیلمنامه و در کل کار خوب برای من است که در همگناه تا آنجا که میتوانستیم سعی کردیم رعایت کنیم تا همه چیز قابل درک و ملموس باشد.
دقیقا ما درونیات آدمها را سعی کردیم ببینیم و با طماطینه پیش برویم.
اینجا یک خانواده درگیر همه آن مشکلات میشود. رخدادها زاییده ذهن نیستند ؛ برآیند همه آن چیزی ست که پیرامون ما در حال اتفاق افتادن است. نمونه اش را در کاراکتر ترنس مان و مشکلاتی که برایش در خانواده و جامعه پیش میآید دیدیدم یا مشکلات طلاق و… برای اینکه شما نمیتوانید که کار اجتماعی بکنید اما به اجتماع توجه نکنید و وقتی بخواهید اجتماعی بسازید سیاست فرهنگ و اقتصاد و… با هم ارتباط پیدا میکند و همین میشود که در موقعیت های مختلف میتواند بعضی از قصه ها برای بعضی برخورنده باشد
من همیشه حسرت میخورم که ما یک پتانسیل بزرگی به نام تلویزیون ملی داریم اما نمیتوانیم از پتانسیل آن استفاده کنیم. شخصا خوشحال تر بودم که همگناه در تلویزیون پخش میشد چون آنوقت به جای ده میلیون بیننده ۳۰میلیون بیننده داشتم و مطمئن بودم که این سریال از آن مجموعه های به اصطلاح خیابان خلوتکن میشود. هم گناه چیز عجیبی نداشت و میشد که در تلویزیون پخش شود اما نمیشود چون تلویزیون شرایط واقعی را نمیپذیرد. به هرحال در هرکار اجتماعی نقدی وجود دارد اما در تلویزیون این شکلی است که همه آدمها باید شبیه هم حرف بزنند و کسی نمیتواند بد حرف بزند! پس ما چطور نشان بدهیم که آرمان آدم لاابالی و بی مسئولیتی است که در پس اتفاقها دچار تغییراتی می شود؟ اگر آرمان آدم خوبی بود، این چرخشی که در ارتباط با کاراکتر زیبا داشت که اصلا جذاب نمیشد و به همین دلیل ما آرمان را این شکلی که در شبکه نمایش خانگی نشان دادیم نمیتوانستیم در تلویزیون نشان بدهیم ؛ با وجود اینکه درهمین شرایط برخی از سکانس های من و سامان حذف و دچار ممیزی شد. من تصورم این است که خوبی و بدی مطلق و سیاهی و سفیدی دارد به پروژه های تلویزیونی آسیب میزند و مخاطب را به شدت کم میکند. در تلویزیون مولفه های شخصیت های خوب مشخص است و مولفه های شخصیت های بد هم همینطور و با این فرمان پیش رفتن بازتاب جامعه را نشان نمیدهد.
بله متاسفانه. در تلویزیون این جور است که متن شما را چند نفر میخوانند و به جای اینکه نظرات کارشناسی بدهند نظرات سلیقه ای میدهند و براساس ممیزی است و اینقدر از آن کم و اضافه میکنند که آن دیگر متن من نیست و هیچ تاثیرگذاری هم ندارد چون واقعی نیست نه روابط واقعی است و نه اتفاقات و نه شخصیت ها را در عالم واقعیت ملاقات میکنید.
گاردی ندارم ، کار میکنم اگر بگذارند خودم باشم. اگر شرایط بهتر باشد چرا کار نکنم؟ همین الان من یک سریال کمدی برای تلویزیون نوشتم که قرار است کار بشود و نمیدانم چه اتفاقی برای آن میافتد. اما حرفم این است که اگر رسانه ، رسانه ملی است نباید از جناح خاص یک اندیشه خاص و یک طیف خاص فقط حرف بزند و حمایت کند چون با این کار یک بخش مهم جامعه از تصویری که در تلویزیون نمایش داده میشود حذف و بنابراین آن بخش مهم بیننده کارهای این مدیوم نخواهند بود. گروهی پویاست که نظرات مخالف و مختلف داشته باشد ما در گروه خودمان هم این تفاوت آرا را داریم و گاهی پیش آمده که من با مصطفی مخالف باشم یا او با من مخالف باشد و طبیعی است. اما درتلویزیون هیچ نظر مخالفی جای ندارد و این رغبت آدمها را برای کار کردن کم میکند و ازطرف دیگر شرایط مالی صداوسیما در حال حاضر خوب نیست و گروه تولید وقتی میخواهند در تلویزیون کار کنند مدام نگرانی «پول» دارند و خیلی از آدمها هستند که هنوز برای کارهای قبلیشان طلبکار هستند. من فکر میکنم اگر آن بخش اول درست بشود این بخش مالی هم خود به خود درست می شود. در آن شرایط آدمهایی مثل حسن فتحی ، رضا عطاران و … کار میکنند و سیل بیننده را با خود میآورند. همین الان شما مهران مدیری ، احسان علیخانی و سعید آقاخانی را از تلویزیون ما بگیرید دیگر این مدیوم چه خواهد داشت ؟ عادل فردوسی پور الان کجاست؟
دقیقا و چرا رامبد جوان کار نمیکند؟ روزی دیگر هم به مهران مدیری و احسان علیخانی هم فشار میآید و میروند سراغ تجربیاتی دیگر و تلویزیون را ترک میکنند و دیگر چه چیزی میماند؟ پس باید دنبال راه حل بود و این مشکلات را حل کرد چرا که این رسانه رسانه ملی است و میتواند میلیون ها بیننده داشته باشد. به جای اینکه آدمها را حفظ کنیم و بگوییم با وجود نظرات غیرمشابه کارشان را بکنند آنها را از خودمان میرانیم. مثلا مدیرها باید به رضا عطاران بگویند برو کارت را بساز و به ما برسان ؛ این اعتماد درست است چون سودی دوطرفه دارد.
مهم ترین نکته این است که همیشه مخاطب این را بداند که به شعورش توهین نشده است. خیلی اوقات خیلی از کارها دیده میشود اما وقتی پیگیر میشوی در همین فضای مجازی نقدهایی تند درباره اش میخوانی. مردم تماشا میکنند اما آیا لذت میبرند؟ مخاطب خانه اش نشسته و گاهی میخواهد وقتش را بگذارد و با یک کاری ارتباط خوب برقرار میکند و با یکی دیگرکار نه! این را میشود از کامنت ها و نظرات فهمید . من عقیده ام این است که اگر به شعور مخاطب احترام بگذاریم او هم دنبال کننده کار ما خواهد با شرط رضایت! مهم ترین چیزی که وجود دارد این است که با تماشاگر صادق باشید و این صداقت در هم گناه بود که مخاطب را جذب کرد. اینکه میگفت همه آدمهای بد هم یک نقطه کوچک روشن در خودشان دارند و همه آدمهای خوب هم حفره های تاریکی دارند و به طور محض نمیشود درباره آنها قضاوت کرد.
ما اگر میخواستیم برای شبکه نمایش خانگی سریال بسازیم ۶ سال پیش میتوانستیم اولین سریالمان را بسازیم و پیشنهادش را هم داشتیم. همین الان هم پیشنهادات زیادی به ما برای ساخت فصل های بعدی شده است اما هنوز نپذیرفتیم. من و مصطفی این شرط را پیش خودمان گذاشتیم که اگر قصه بهتری بود هم گناه را ادامه میدهیم و اگر نه ، نمیسازیم چون نمیخواهیم خاطره خوب این دو فصل را خراب کنیم. چه فایده که ما مدام بسازیم و مرتب بدتر شود.
بله برای خط ویژه و بارکد هم این پیشنهاد را داشتیم که ادامه اش بدهیم اما نپذیرفتیم چون پیش خودمان گفتیم اگر بخواهیم ذهن و انرژیمان را بگذاریم برای قسمت بعدی یک فیلم، تمرکزمان را برای روایت یک قصه جدیدتر میگذاریم و آن را میسازیم چرا انجام یک تجربه تکراری؟! الان هم واقعیت برای ما همین است و به چیزی فکر میکنیم که برا ی خودمان جذاب است و آن کار را انجام بدهیم.
بازیگران با خودشان یک آورده ای به نقش میآورند و همین در بازیگر نقش مقابل هم تاثیر میگذارد و قطعا اگر بازیگر دیگری به جای خانم تهرانی این نقش را بازی میکرد مدل بازی من ابعاد دیگری میگرفت. حضور خانم تهرانی در این کار هم به من ، هم به سریال و هم به خودش کمک کرد. چون فکر میکنم ایشان دوباره بعدازمدت ها با نقشی پررنگ برگشتند و یاداور دوران سوپراستاری او بود و من بابت این موضوع خیلی خوشحال شدم و خیلی حیف است که این بازیگر خودش را از مردم محروم کند.
سینمای ما شرایط بدی دارد ؛ ورود به آن سخت است ، کار دشوار و ماندگاری هم سختتر است و از آن طرف جزو چند جوان اول ماندن هم خیلی مشقت بار است. تا یک جایی من به عنوان بازیگر مجبور هستم برای اینکه در مارکتینگ بمانم و نقش هایی بازی کنم که دوست ندارم و این موضوع قطعاً در کارنامه کاری من هم هست که دوستشان نداشته باشم و حالا فکر میکنم که اگر بازی نمیکردم روند کاری من جور دیگری میشد اما قطعا آن تصمیم را با عقل و جایگاهی که در آن زمان داشتم گرفتم پس نمیتوانم به خودم خرده ای بگیریم. در حال حاضر هم فکر میکنم کار من تازه اوج گرفته و از این پس باید بیشتر مراقب همین «نه» و «بله» گفنن ها باشم.
من هر اتفاقی که مثبت باشد را دوست دارم واز اینکه به من بگویند تو بازیگر پرفروشی هستی استقبال میکنم و همه ما دنبال این عناوین مثبت هستیم و اگر به گفته شما من این جایگاه را دارم خیلی هم خوب است. برای من بیشتر از هرچیزی کار مهم است ، من و برادرم عاشق سینما هستیم و این شکلی در دفترکار نمیکنیم که فلانی باشد و فلانی نباشد. ما تلاش میکنیم که کار خودمان را بکنیم و درگیر این حاشیه ها نشویم.
من فکر میکنم هنوز هم تماشاگر ما خوش قیافه و خوش ظاهر بودن برایش اهمیت دارد و هرکسی که این مولفه ها را دارد همین الان هم مورد استقبال قرار میگیرد اما اتفاقی که افتاده این است که حالا مردم به بازی خوب بیشتر اهمیت میدهند. اگر به مولفه های اصلی جذابیت بخواهیم فکر کنیم قطعا نه من اینها را دارم نه نوید محمدزاده نه جواد عزتی و … اما همه این افراد دارند تلاش میکنند از نظر کیفیت کاری روی بورس بمانند. به نظر من چهره از یک جایی به بعد برای مخاطب عادی میشود کمااینکه ما الان فکر میکنیم آل پاچینو یکی از زیباترین آدم های روی زمین است و یا درحال حاضر تصور میکنیم که نویدمحمدزاده خیلی زیباست و شاید دیگر معایب جواد عزتی هم به واسطه بازی خوبش اصلا به چشممان نیاید یا محسن کیایی اگر خوب بازی کند دیگر بینی اش به چشم نمیاید!
*اما هنوز بازیگر طنز جدی گرفته نمیشود مگر اینکه کار غیر کمدی بازی کند مثل اتفاقی که برای سعید آقاخانی ، مجید صالحی ، رضا عطارانو حتی شما در همین پروژه افتاد.
متاسفانه این اتفاق در سینمای ما وجود دارد و کمدی را جدی نمیگیرند. درحالی که بازی در کمدی خیلی کار سختی است. وقتی این موضوع جدی گرفته نمیشود بازیگر برای اینکه توجه و تایید را بگیرد باید کارهای دیگر هم بکند درنتیجه سراغ ژانر جدی میرود. یک بخشی از تایید که از مردم عام گرفته میشود که مثلا خداراشکر برای من وجود دارد و از مردم انرژی مثبت میگیرم اما یک جایی از تایید هم برمیگردد به همکاران و کارشناسان که بتوانی با تایید آنها ماندگار شوی. هرچند که هربازیگری تجربه را در ژانرهای مختلف را دوست دارد اما متاسفانه اینطور است که تو اگر کمدی بازی کنی دیگر مدام پیشنهاد کمدی به تو میشود و یقه ات را سینما ول نمیکند! باید در این موقعیت ایستادگی کرد و این استقامت خیلی کار سختی است.
کمدی را که کنار نمیگذارید؟
نه قطعا اگر پیشنهاد خوبی باشد تلاش میکنم سالی یک کمدی را کار کنم چون این ژانر را خیلی دوست دارم.
چه زمانی میخواهید کارگردانی را تجربه کنید؟
من کارگردانی رادوست دارم و در برنامه کاری ام هم جای دارد . اتفاقا فیلمنامه ای به دستم رسیده که خیلی دوست دارم و منتظرم شرایط سینما مهیا بشود و اگر شرایط مناسب بود آن را بسازم.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است