• کد خبر: 4908
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:24 مرداد 1401 ساعت: 11:50

به مناسبت زادروز گلچهره سجادیه؛ گزیده‌کار و باکیفیت

گلچهره سجاديه با كمتر از 20 فيلم و سريال طي حدود 40 سال يكي از بازيگرانی است که بسيار كند وارد فضاي حرفه‌اي شد و هيچ‌گاه عطش پركاري يا ديده و شناخته شدن نداشت. 


حضور بازیگران زن در سینمای ایران معمولاً با محدودیت‌های متنوعی روبه‌رو بوده و هست و فضای عمدتاً مردانه سینما آن‌چنان عرصه جولانی برای زنان ایجاد نمی‌کند. از یک‌‌سو عموماً فیلمنامه‌نویسان مردند و در عمده فیلمنامه‌ها نیز نقش زنی که دارای شخصیت‌پردازی مناسبی بوده و جای کار و پرداخت مناسبی برای بازیگر ایجاد کند، بسیار معدود است؛ از سوی دیگر بازیگری چون با ظاهر فرد نیز ارتباط مستقیمی دارد، بازیگران زن پس از دوره‌ای کوتاه و گذر از دوران جوانی در صورت عدم تکیه بر توانایی‌های بازیگری‌شان به سرعت از گردونه خارج می‌شوند و جای خود را به بازیگران نورسیده می‌دهند؛ اما در این میان معدود بازیگرانی می‌توانند فراتر از جذابیت‌های ظاهری و با اتکا به هنرشان بدرخشند و در سنین مختلف در یادها بمانند. این مسیر تفاوت‌های ظریفی با مسیر ستاره‌های رایج دارد و بازیگر پس از معروف شدن باید در عین انتخاب‌های دقیق، بتواند بر وسوسه پرکاری و استمرار کلیشه‌ها، سودای پول و حواشی انحرافی و اغواکننده فائق‌ آید که البته راهی بسیار دشوار است. البته شانس و فرصت کار کردن با کارگردانانی که بتوانند زمینه لازم جهت بروز توانایی و خلاقیت‌های بازیگر را فراهم کنند نیز نکته مهمی است که کلیشه شدن بازیگر در نقش‌های تجاری می‌تواند آن را بسیار کم کند.

گلچهره سجادیه با کمتر از ۲۰ فیلم و سریال طی حدود ۴۰ سال یکی از این دسته بازیگران است. او بسیار کند وارد فضای حرفه‌ای شد و هیچ‌گاه عطش پرکاری یا دیده و شناخته شدن نداشت. ریشه این نگاه هنرمندانه را شاید بتوان توفیق شاگردی بهرام بیضایی در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و آموزه‌های فراتر از درسِ استادی چون او دانست. تنها تجربه پیش از انقلابش نیز ایفای نقش کوتاهی در فیلم ارزشمند «کلاغ» (۱۳۵۶) استادش بود که حدوداً همزمان با فارغ‌التحصیلی‌اش اتفاق افتاد. پس از انقلاب نیز تا رسیدن به اولین نقش مهمش در «ایستگاه» (یدالله صمدی، ۱۳۶۶) تنها حضوری کوتاه در فیلم مهجور «موج توفان» (منوچهر احمدی، ۱۳۵۹) و همکاری با افرادی چون داریوش مؤدبیان و اسماعیل خلج در چند تله‌تئاتر را تجربه کرد.

«ایستگاه» فیلم خوش‌ساخت و جدی زنده‌یاد صمدی پس از دو فیلم طنز، برای سجادیه فرصت خوبی بود تا هم در کنار بازیگری چون پورحسینی بیاموزد و هم برخلاف فیلم‌ها و فیلمنامه‌های عمدتاً بی‌حضور مؤثرِ زنان در نیمه اول دهه ۶۰  در فیلمی که نقش زن مهمی در داستان خود داشت، حضور یابد. در فیلم کمتر دیده شده «سِفرعشق» (ابوالحسن داودی، ۱۳۶۷) آن‌چنان به چشم نیامد تا شاه‌نقش زیور در فیلم درخشان «دندان مار» (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۸) که نقش متفاوت زن جنوب شهری با آن خشونت در برابر آدم‌ها و محیط نابسامان و چهره‌ای معصوم و درد کشیده در برابر برادرش رضا (تنها پناهش) به مدد نگاه و حضور فیلمسازی چون کیمیایی با جبران یک دهه کم‌کاری سکوی پرش بلندی برای او شود. کیمیایی در کنار شخصیت‌های مرد فیلم‌هایش، زنانی را نیز به تصویر می‌کشد که به دلیل شناخت دقیق او از ویژگی‌های شخصیتی و طبقه اجتماعی آن‌ها فضای لازم را برای بازیگرش ایجاد می‌کند تا دیده شود. پس از انقلاب و درخشش فریماه فرجامی در سه نقش متفاوت فیلم‌های «خط قرمز»، «تیغ و ابریشم» و «سرب»، نوبت سجادیه بود که توانایی‌هایش را در فیلمی از کیمیایی به رخ بکشد. اشاره‌ای به یکی از سکانس‌های فوق‌العاده مؤثر فیلم مؤید این موضوع است. در میزانسنی فوق‌العاده زیور که در شرف جدایی از همسر معتادش است، در حالی که در کنار وانتِ هندوانه‌اش با او که در میانِ دشتی از ماشین‌های اسقاطی پرسه می‌زند با صدای بلند کل‌کل می‌کند، متوجه حضور برادر تازه‌رسیده‌اش می‌شود و ناگهان در مواجهه با او چهره و لحنِ مهاجم و پرخاشگرش تبدیل به بهت و معصومیت و استیصال زنی تنها می‌شود: «از این‌ورا داداش! اومدی پیشم بمونی؟» و سپس به دنبال رضای پریشان که او نیز به دنبال پناهی آمده، به آن‌ سوی جاده می‌رود. نحوه صحبت، حرکت و بازی سجادیه با آن حالت جلو کشیدن روسری در میان ماشین‌های سرگردان در رفت‌وآمد، صحنه‌ای بسیار مؤثر و به یادماندنی را رقم می‌زند.

رضایت کیمیایی از بازی او سبب شد تا سال بعد نقش گلبختِ فیلم متفاوتش یعنی «گروهبان» را هم به او بسپرد. گلبخت، زن مهاجری که در نبود شوهرش برای گذران زندگی در یک تعویض روغنی به کار مشغول است، هر چند شباهت‌هایی به زیور داشت، اما جنس بازی عمدتاً در سکوتِ سجادیه شخصیتی به یادماندنی را در آن فیلم شکل می‌دهد. در سکانس افتتاحیه فیلم -که یکی از سینمایی‌ترین افتتاحیه‌های فیلم‌ها است- گلبخت که در چاله زیر ماشین در حال تعویض روغن است با دیدن پوتین‌های زوار دررفته از فاصله بین زیر ماشین و کف مغازه، متوجه بازگشت شوهرش از جنگ پس از مدت‌ها می‌شود؛ او درحالی که نور چراغ تونلی در دستش بر صورتش می‌لغزد، بی‌هیچ دیالوگی، بغض و تنهایی و امیدش را فقط با حرکات ظریف چهره و نگاهش بازمی‌تاباند و با خم شدن گروهبان و دیدن چهره‌اش در آن فضای محدود به اشک می‌نشیند. دیالوگِ نگاه‌های این سکانس اوجی را در بازی‌های سجادیه و نجفی و ملکی (برادر گروهبان) می‌آفریند که خلقش فقط از فیلمسازی چون کیمیایی برمی‌آید. در ادامه نیز دو تک‌گویی تلخ و سرد و پر‌حس او در برابر شوهرش (قهرمان غالباً خاموش فیلم) یکی در اولین حضور گروهبان در خانه و دیگری پس از ضرب و شتمش که با صورتی باندپیچی روی تخت بیمارستان خوابیده، آمیزه‌ای از امید و ناامیدی و نگرانی و اضطراب را با بازی ظریفی (آن هم عمدتاً با چهره و نگاه و لحن) به نمایش می‌گذارد.

«ردپای گرگ» در سال ۷۱ سه‌گانه همکاری سجادیه با کیمیایی را کامل می‌کند. طلعت که سال‌هاست از رضا بی‌خبر است و با دوختن لباس عروس گذران می‌کند، با برگشت او دوباره به دنیای عشق و خون و معرفت پرتاب می‌شود. عاشقانه‌های طلعت و رضا در سکانس معروف عکس گرفتن ابتدای فیلم و سپس خیال رضا پس از برگشت و شبی که در هتل دربند می‌گذراند، جنس بازی دیگری از او را به نمایش می‌گذارد که متأسفانه بیشترش در نسخه‌های موجود سانسور شده است.

سجادیه هر چند در سال‌های پایانی دهه ۶۰ موقعیت بسیار مطلوبی در سینما پیدا کرده بود، اما از پیشنهاد داود میرباقری برای بازی نقش پرافت و خیز «رعنا» در سریالی به همین نام نیز استقبال کرد تا نقش مهم دیگری را به کارنامه‌اش بیفزاید. این کار متفاوت میرباقری پس از«گرگ‌ها» و نقش زنی که در بخشی عینی به دنبال پسرش می‌گردد و در بخشی ذهنی با همسر کشته شده‌اش در ارتباط است، باز هم مهارت او را در ترسیم خلاقانه نقشی خوب نوشته ‌شده یادآوری می‌کرد.

او در نیمه اول دهه ۷۰ تنها در دو فیلم حضور یافت: اولین ساخته احمدرضا معتمدی «هبوط» (۱۳۷۲) که هر چند اقبالی در اکران نداشت ولی در جشنواره دوازدهم فجر برای اولین‌بار او را کاندیدای جایزه بازیگری کرد و «آرایش مرگ» (افشین شرکت، ۱۳۷۳) که فیلمی حادثه‌ای بود در امتداد این ژانرِ در آن سال‌ها محبوب که از حیث بازیگری دستاوردی برایش نداشت. او در سال‌های میانی دهه ۷۰ که تولید تله‌تئاتر رونق بیشتری پیدا کرده بود، با همکاری کارگردانانی چون داریوش مؤدبیان و منیژه محامدی در چند تله‌تئاتر نظیر «پرده عجایب» و «خانه عروسک» نیز حضور موفقی داشت.

در سال ۷۵ احمدرضا درویش، فیلمسازی که فیلم چهارمش «کیمیا» در حیطه سینمای جنگ خوش درخشیده بود، نقش اصلی زن فیلم جنگی «سرزمین خورشید» را به سجادیه سپرد. این فیلم که حدود یک‌‌سوم اولش حال و هوایی جنگی و دوسوم بعدی به صورت فیلمی جاده‌ای بود، فضای متفاوتی نسبت به فیلم‌های قبلی سجادیه داشت و نقش هانیه، امدادگری که پس از درگیری‌های اولیه فیلم به اتفاق یک نوزاد برای نجات از دست دشمن اجباراً با چند نفر دیگر همسفر می‌شود، نقش پرتحرک و سختی بود که او با چهره‌ای مصمم به خوبی آن را به تصویر کشید و برخلاف نقش‌آفرینی‌های موفق قبلی‌اش که در جشنواره فجر نادیده گرفته شده بودند، در این فیلم توانست سیمرغ جشنواره پانزدهم را هم به دست بیاورد. این توفیق سبب شد تا زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور که سینمایی عمدتاً مردانه داشت، او را برای نقش اصلی فیلم خوبِ «هیوا» برگزیند. فیلمی که بخش‌هایی از آن روایت زنی بود که جهت پیدا کردن اثری از همسر مفقودالاثرش به محل تفحص می‌آید و بخش‌هایی دیگر از آن در روایتی ذهنی به مرور خاطراتش با او می‌پردازد.

حفظ مرزهای واقعیت و خیال که در انتها به نوعی درهم می‌آمیزند، بازی ظریفی را می‌طلبید که سجادیه به خوبی از پس آن برآمد و برای بار دیگر در جشنواره هفدهم نیز جزو نامزدها بود.

دومین همکاری سجادیه با معتمدی در «زشت و زیبا» (۱۳۷۷) نیز همچون فیلم اول به چشم نیامد. به تدریج با تغییر موضوعات و فضای سینما پس از تحولات فرهنگی اواخر دهه از یک‌سو و گزیده‌کاری سجادیه از سوی دیگر کارنامه کاری او در دهه ۸۰ را منحصر به دو فیلم «نگین»  (اصغر هاشمی، ۱۳۸۰) و «حوالی اتوبان» (سیاوش اسعدی، ۱۳۸۷) می‌کند که هر چند فیلم‌های اجتماعی شریفی هستند، اما نقش‌هایش چیزی به کارنامه با کیفیت او نمی‌افزاید. چند فیلم و سریالش در دهه ۹۰ نیز ویژگی خاصی نداشتند و شاید بتوان اقتضائات حرفه‌ای یا شغلی را به عنوان دلیلی برای حضور او عنوان کرد. به هر حال به دلایلی که در ابتدای این نوشتار ذکر آن رفت، حضور زنانی که اتکای‌شان به هنرشان باشد تا ظاهر و چهره در سینمای ما بسیار معدود است و به جرأت گلچهره سجادیه یکی از این هنرمندان است که به گواه کارنامه کم‌حجم و باکیفیتش، خصوصاً در ۶ حضور ماندگارش در «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپای گرگ»، «سرزمین خورشید»، «هیوا» و «رعنا» یکی از زنان موفق و بی‌حاشیه سینمای ایران است که متأسفانه سال‌هاست که کمتر کارگردان و نقش و فیلمی که بتواند ظرفیت‌های بازیگری‌اش را عیان کند در مسیرکار حرفه‌ای‌اش قرار گرفته است.

 

منبع: روزنامه اعتماد/ امید جوانبخت

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است