داود رشیدی؛ کاریزماتیک و انعطاف‌پذیر

داود رشیدی چهره کاریزماتیکی داشت و می‌توانست به‌سادگی در نقش افرادی با قابلیت جلب نظر عمومی و قدرت رهبری یک گروه باورپذیر جلوه کند.


برای بیش از نیم قرن، زنده‌یاد داود رشیدی (که اگر زنده بود روز گذشته هشتاد و نه ساله می‌شد) چهره‌ای بسیار معتبر و مورد احترام در جامعه هنری ایران محسوب می‌شد؛ اعتباری که شش سال بعد از درگذشتش کماکان پابرجا است. این اعتبار از یک سو به فعالیت‌های شگرف تئاتری او (که از دهه ۳۰ آغاز شد و تا دهه ۹۰ و اجرای نمایشنامه خواندنی «آقای اشمیت کیه» ادامه پیدا کرد) بازمی‌گشت و از طرف دیگر به بازی در تعدادی از فیلم‌ها و مجموعه‌های مهم تاریخ سینما و تلویزیون ایران. شاید بتوان در رأس این آثار از همکاری‌های رشیدی با زنده‌یاد علی حاتمی در فیلم «کمال‌الملک» و مجموعه عظیم «هزاردستان» یاد کرد. با این وجود به نظر می‌رسد بخشی از قابلیت‌های رشیدی، کمتر در سینمای ایران فرصت بروز پیدا کرد. برای اثبات این گزاره، می‌توان نگاهی به پرکارترین دوره فعالیت رشیدی در سینما انداخت.

اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، دوره سرگردانی سینمای ایران بود. سیاست‌های عمومی سینمای ایران هنوز مشخص نشده بود و بسیاری از فیلمسازان نمی‌دانستند که باید چه نوع فیلمی بسازند تا از سوی نگاه غالب پذیرفته شوند. همچنین بسیاری از ستارگان قدیمی سینمای ایران از صحنه سینما محو شده بودند و این خلأ باید به‌شکلی پوشش داده می‌شد. در آن دوران، رشیدی آمار شگفت‌انگیزی را به ثبت رساند و (طبق آمار ثبت‌شده در بانک جامع اطلاعات سینمای ایران) در یک بازه پنج ساله (از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳) در ۱۷ فیلم ایفای نقش کرد. بسیاری از این آثار یا هرگز اکران نشدند یا از لحاظ تجاری موفق نبودند. ضمن این که خیلی از آن آثار کیفیت بالایی نداشتند و به مرور زمان فراموش شدند. اما با مرور همان فیلم‌ها، می‌توان رگه‌هایی از توانایی‌های رشیدی را کشف کرد.

رشیدی چهره کاریزماتیکی داشت و می‌توانست به‌سادگی در نقش افرادی با قابلیت جلب نظر عمومی و قدرت رهبری یک گروه باورپذیر جلوه کند. آن‌چه در کارنامه رشیدی در این پنج سال قابل توجه به نظر می‌رسد، بازی او با این ویژگی و بیرون‌کشیدن جلوه‌های مختلفی از آن است.  در بسیاری از این فیلم‌ها، رشیدی در نقش‌هایی تیپیک و ساده ظاهر شد که فرصت چندانی را برای بروز قابلیت‌های بازیگری او فراهم نمی‌کردند. در این دسته از آثار، به‌نظر می‌رسید رشیدی صرفاً قرار است همان ابهت و کاریزما را به‌شکلی قابل باور از کار در بیاورد. به‌عنوان نمونه‌ای از این آثار می‌توان به  بازی رشیدی در نقش یک ریش‌سفید در فیلم «مرز» (جمشید حیدری، ۱۳۶۰) اشاره کرد.

اما تعدادی از بازی‌های رشیدی در آن بازه پنج‌ساله از این مرحله فراتر رفتند. به‌عنوان مثال فیلم خوب «هیولای درون» (زنده‌یاد خسرو سینایی، ۱۳۶۲) داستان مردی را (با بازی رشیدی) روایت می‌کرد که در سال‌های قبل از انقلاب دستور اعدام بسیاری از مخالفان نظام سلطنتی را صادر کرده بود و حالا با ندامت ناشی از اقدامات پلیدش دست‌وپنجه نرم می‌کرد. «هیولای درون» نشان می‌داد که چطور اقتدارگرایی کور می‌تواند به جنون منجر شود. این‌جا روی دیگر ابهت ذاتی رشیدی را مشاهده می‌کنیم. هر چند در مورد بسیاری از نقش‌آفرینی‌های رشیدی در آن دوران چنین به‌نظر می‌رسد که انتخاب او بیشتر از سر کمبود بازیگر صورت گرفته، اما در فیلمی چون «هیولای درون» این گزینش کاملاً آگاهانه و هوشمندانه به‌نظر می‌رسد. شاید اگر هر بازیگر دیگری به‌جز رشیدی این نقش را ایفا می‌کرد، انزوا و جنون تدریجی شخصیت این‌قدر تکان‌دهنده جلوه نمی‌کرد. تصویر کم‌وبیش مشابهی را در همان دوران و در فیلم «خانه عنکبوت» (علیرضا داودنژاد، ۱۳۶۲) هم از رشیدی دیدیم.

فیلم «کمال‌الملک» (حاتمی، ۱۳۶۲) هم می‌توانست یکی از نقش‌های کلیشه‌ای رشیدی محسوب شود. او در این فیلم حضوری کوتاه اما مؤثر در نقش رضا خان پهلوی دارد. در دستان یک بازیگر و یک کارگردان ساده‌طلب، نقش رضا خان می‌توانست صرفاً یک آدم عصبی و باابهت باشد اما حضور رشیدی به‌گونه‌ای است که روی لبه تیغ حرکت می‌کند؛ به این معنا که این شخصیت در مرز میان ابهت و قدرت‌طلبی دیکتاتورمآبانه قرار می‌گیرد. کاریزمای ذاتی رشیدی باعث شده بود تا او عموماً بازیگری مناسب بازی در نقش افراد همدلی‌برانگیز باشد؛ حتی اگر آن شخصیت در قطب منفی داستان قرار می‌گرفت. اما در «کمال‌الملک» اوضاع تا حدی متفاوت است. این تفاوت ناشی از ظرائفی است که هم در دیالوگ‌نویسی درخشان حاتمی وجود دارد و هم در بازی رشیدی.

اما فیلم دیگری که جلوه‌ای از توانایی‌های بازیگری رشیدی را نشان داد «شیلات» (رضا میرلوحی، ۱۳۶۲) بود. میرلوحی یکی از فیلمسازان قدرنادیده این سینماست که متأسفانه کمی بعد از ساخت «شیلات» در ۴۳ سالگی به علت بیماری سرطان از دنیا رفت. او پیش از «شیلات» فیلم دیدنی «اشباح» را ساخته بود که هنوز هم می‌توان از جزییات ظریف و قابل‌تحسین موجود در آن لذت برد. «شیلات» هم فیلمی بود که در زمان نمایش به‌قدر لیاقتش با استقبال روبه‌رو نشد. داستان فیلم (مقاومت یک کارگر ترکمن به نام خوجه ممد در مقابل رؤسای بی‌انصاف و بی‌رحم شیلات) بسیار شبیه به موجی از فیلم‌های عمدتاً شعاری و سطح پایینی بود که در آن سال‌ها به کرات در سینمای ایران ساخته می‌شدند. در نتیجه «شیلات» هم در آن دسته از آثار طبقه‌بندی شد اما امروز در تماشای مجدد مشخص می‌شود که چطور از اکثر آن فیلم‌ها کیفیت بهتری داشت و می‌توانست به‌عنوان نمونه قابل‌قبولی از سینمای عامه‌پسند با گرایش‌های مُد روز سیاسی مورد توجه قرار گیرد. در این‌جا هم رشیدی نقش آدم کاریزماتیکی را ایفا می‌کند که می‌تواند مردم را دور خود جمع کند. با این وجود نکته به ترکمن‌بودن شخصیت برمی‌گردد. هر چند نباید نقش کلیدی منوچهر اسماعیلی (دوبلور شخصیت خوجه ممد) را در باورپذیر شدن کاراکتر فراموش کرد اما کوچک‌ترین اغراقی در بازی رشیدی می‌توانست موجبات تبدیل خوجه ممد به یک شخصیت سطحی و باورناپذیر را فراهم کند. با این وجود رشیدی یک بار دیگر توانسته نقش خود را به خوبی ایفا کند.

رشیدی در سال‌های بعد هرگز نتوانست در فیلم‌هایی بازی کند که فرصت چندانی برای جلوه‌گری او فراهم کنند. بعد از دوره پرکار ذکرشده، به دلایل نامشخصی نتوانست در سینمای ایران کار کند و بعد از یک دهه که دوباره به عرصه سینما بازگشت، یا در فیلم‌های کم‌اهمیت ظاهر شد یا در نقش‌های کم‌اهمیت. با این وجود مرور بعضی از نقش‌آفرینی‌های برتر او در فاصله سال‌های ۵۹ تا ۶۳ نشان می‌دهد که رشیدی این قابلیت را داشت که از ویژگی‌های کاریزماتیک خود به شکل‌های مختلفی بهره ببرد و جلوه‌های مختلف مثبت و منفی آن کاریزما را در بازی‌هایش بازتاب دهد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

سید آریا قریشی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است