جمشید هاشم‌پور؛ قهرمان مردم

جمشید هاشم پور بازیگری است که بیش از پنج‌ دهه در سینمای ایران حضور دارد و در هر دهه شرایط متفاوتی را داشته است.


حرکات رزمی جمشید هاشم‌پور در جریان اکران خصوصی فیلم «روز ششم» واکنش‌های مثبت و بازتاب زیادی در روزهای اخیر داشته است. بازیگری که بیش از پنج‌دهه در سینمای ایران حضور دارد و در هر دهه شرایط متفاوتی را داشته است. «آریا»یی که از هاشم‌پور آمد و دوباره به همان هاشم‌پور هم برگشت. موهای تراشیده و فامیلی خاص «آریا» و تأکید مدیران فرهنگی آن دوره در مقابله با قهرمان و قهرمان‌سازی، ازجمله دلایلی بود که باعث ممنوع‌الکاری و درنهایت کم‌کاری این بازیگر خوش‌استیل و خجالتی خیابان سلسبیل است. روایت خودش از تغییر اجباری فامیلی‌اش هرچند اندوهناک است اما ارزش مرور دیگرباره‌اش را دارد: «معمولاً اسم بازیگرانی را که در دهان نچرخد و آسان تلفظ نشود تغییر می‌دهند، تغییر اسم من از هاشم‌پور به آریا به همین دلیل بود، اما دوستان اجازه ندادند با این اسم به فعالیتم ادامه دهم و درنهایت به همان جمشید هاشم‌پور برگشتم.» این، همه اتفاقاتی نیست که برای جمشید آریا در دهه ۶۰ افتاد. شاید عده‌ای خیال کنند که این بازیگر ۷۸ساله، کارش را پس از انقلاب با «تاراج» ایرج قادری و نقش مشهور زینال بندری شروع کرده است اما «خط قرمز» که مسعود کیمیایی در سال ۶۰ ساخت اولین اثر سینمایی هاشم‌پور پس از انقلاب بود؛ هاشم‌پور که پیش از انقلاب و با نقش کوتاهی در «جهنم سفید» ساخته مرحوم ساموئل خاچیکیان به سینمای ایران معرفی شده بود در پذیرش پیشنهاد کیمیایی مردد می‌شود و دور بودن چندساله‌اش از سینما را دلیل این تردید اعلام می‌کند اما کیمیایی هم در جواب می‌گوید که قبلاً از او چند فیلم دیده و دوست دارد که در فیلمش نقش یک مأمور امنیتی را بازی کند. نکته قابل تأمل اینکه هرچند نسخه‌های متفاوتی از «خط قرمز» بعدها منتشر شد اما این فیلم هیچ‌وقت روی اکران عمومی را به خود ندید.

 

۱۳۶۴؛ تاریخ منفور جمشید

انگار اسم کیمیایی و خاچیکیان با دوران اوج و فرود جمشید گزارش ما گره خورده است. «تیغ و ابریشم» یا «یوزپلنگ»؛ هرکدام را که در نظر بگیریم دلیل اصلی ممنوع‌الکاری جمشید آریای آن زمان در سال ۶۴ و تا اوایل دهه ۷۰، سر تراشیده و به‌قول برخی مدیران وقت، مشهور شدن و تأثیرگذاری بیش از حدش بوده است. سانسورها و حاشیه‌های فیلم «تیغ و ابریشم» هم مزید بر علت شد تا هاشم‌پور برود سراغ کاری که به گفته خودش هیچ‌جذابیتی برایش نداشته و خودش را غریبه می‌دانسته؛ «کارمند سازمان دفاع غیرنظامی که مسائل مربوط به ایمنی کارخانه‌ها را برعهده داشته.» سیاست مدیران فرهنگی و سینمایی دهه ۶۰ پرهیز از قهرمان‌سازی و حتی قهرمان‌زدایی از چهره سینمای ایران بود؛ قهرمان‌های خوش‌چهره که تکلیف‌شان روشن بود و قرار نبود عرصه‌ای برای جولان داشته باشند اما حالا سینمای ایران قهرمانی داشت… ویژگی خاص او سر تراشیده بود که در شرایط عادی، امتیازی محسوب نمی‌شد و به تکمیل شمایل قهرمان و حتی بزن‌بهادری او کمک کرده بود. شرایط خاص سینمای ایران در دوره جنگ و همچنین وجود مدیرانی که بعدها به اشتباهات‌شان اعتراف کردند، باعث شد کسی حواسش نباشد به عمر هدررفته بازیگری که بدون ارتکاب به خطایی، خانه‌نشین شده بود. هاشم‌پور سال ۶۸ با «مادر»ِ مرحوم علی حاتمی به سینمای ایران برگشت و اتفاقاً سر تراشیده هم داشت اما دیگر نشانی از یک قهرمان نداشت و نقش برادر ناتنی یک خانواده را بازی می‌کرد که مادرشان را قرار بود از دست بدهند و برای آخرین بار دورهم جمع می‌شدند. «عشق و مرگ» و «پرده آخر» دو فیلم دیگر هاشم‌پور در دهه ۶۰ بودند که هیچ‌نشانی از زینال بندری نداشتند و آگاهانه او را در قالب نقش‌های غیرمحبوب و کم‌اثر پنهان می‌کردند. حتی بازی او در پرده آخر واروژ کریم مسیحی، تحسین منتقدان را درپی داشت اما جشنواره فیلم فجر توان دیدن توانایی‌های هاشم‌پور را نداشت.

از میزان محبوبیت پدیده «جمشید آریا» در دهه ۶۰ کم شد و مشکل فامیلی‌اش هم با تغییر به هاشم‌پور ظاهراً حل شده بود اما شرایط جامعه تغییر کرده بود و سینمای ایران به دوران پس از جنگ و تغییر در رویکردها رسیده بود؛ تغییراتی که برای هنرمندانی مانند هاشم‌پور خوشایند بود.

دهه ۷۰؛ بازگشت قهرمان

حسین فرحبخش مدعی است که مشکل سر تراشیده جمشید هاشم‌پور در سال ۷۰ را او حل کرده و باعث شده که در فیلم «قافله» با همان هیبت زینال بندری ظاهر شود. فارغ از این که چقدر این مدعا صحیح است یا نه، اما نگاهی به فهرست فیلم‌های جمشید هاشم‌پور در دهه ۷۰ نشان می‌دهد که موانع و مشکلات سر راه فعالیت‌های سینمایی او نسبت به دهه قبلش به‌مراتب کمتر شده است. «گل‌ها و گلوله‌ها»، «قهرمان»، «قرق»، «قافله» و مشهورترینش «افعی» تنها بخش کوچکی از کارنامه پربار هاشم‌پور در دهه ۷۰ و در قالبی است که خودش دوست داشته و مردم هم به این وجه او علاقه‌مندتر بودند و صف‌های شلوغ پشت گیشه‌ها موید همین نکته بود. اگر اولین فیلم هاشم‌پور در دهه هفتاد را «گل‌ها و گلوله‌ها» در نظر بگیریم و آخرینش را «مسافر ری»، متوجه تغییر آرام‌آرام روند کاری هاشم‌پور خواهیم شد. روندی که در دهه ۸۰ به اوج خودش رسید. هرچند تهیه‌کنندگان زیادی در سینمای ایران، به‌واسطه فیلم‌های هاشم‌پور و زوج‌هایی که او با فرامرز قریبیان یا ابوالفضل پورعرب تشکیل می‌دادند برای خودشان اسم و پولی بر هم زدند و پارو کردند اما درواقع این هاشم‌پور بود که توانسته بود به آغوش عشق قدیمی‌اش برگردد و سهمش از سینمایی را بگیرد که حالا تشنه قهرمان بود و دیگر ممنوعه بی‌دلیل هنر نبود.

نکته قابل‌توجه دیگر کارنامه هاشم‌پور در دهه ۷۰، تنوع فیلمسازان و وجود اسامی پرتعدادشان است. این فارغ از روحیه ریسک‌پذیری هاشم‌پور به انعطاف بالای این بازیگر در همکاری و تعامل با کارگردانان هم برمی‌گردد. اینکه یک نفر هم بتواند با علی حاتمی کار کند و هم داود میرباقری و هم جهانگیر جهانگیری، نشان‌دهنده استعداد و اخلاقی است که باعث مانایی اسم این بازیگر در تاریخ سینمای ایران شده است. دهه ۷۰ درحالی برای هاشم‌پور به پایان رسید که دیگر ممنوع‌الکار نبود اما همچنان اختیاری برای انتخاب اسمش نداشت.

سلام بر تغییر و جشنواره

اگر در سال ۶۹، هاشم‌پور برای فیلم «عشق و مرگ» کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در نهمین دوره جشنواره فیلم فجر شد و چهار سال بعد برای «آخرین بندر» دوباره همین عنوان را به دست آورد و این نامزدی‌ها منتقدان و حتی مخالفانی هم داشت اما وقتی برای فیلم «هیوا»ی رسول ملاقلی‌پور از هفدهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، دیگر نه کسی اعتراض کرد و نه حتی کسی ذره‌ای به خود تردید راه داد. جمشید هاشم‌پور با کمک مرحوم ملاقلی‌پور، راهش را انتخاب و سعی کرده بود از فضای حاکم بر آثارش در دهه ۷۰ فاصله بگیرد و در دهه ۸۰ با چهره جدیدی از هاشم‌پور مواجه شدیم. اگر بخشی از این انتخاب و تغییر را به بالارفتن سن هاشم‌پور و عدم تناسب با نقش‌های با فعالیت‌های بالا بدانیم اما دلیل اصلی‌اش را می‌‌توان در کشف وجوه تازه‌ای از توانایی بازیگری‌اش از طرف کارگردانان و همچنین پذیرش از طرف مخاطبان دانست.

هاشم‌پور در این دهه و تا اواخر آن در فیلم‌هایی بازی کرد که اصطلاحاً به آن معناگرا یا هنری گفته می‌شد و تنوع نقش‌هایش هم در نوع خود قابل تحسین بود. او در ۶۰سالگی به شجاعت و جسارت یک جوان ۲۰ساله رسیده بود و از بازی در نقش‌‌های متفاوت و گاه متناقض استقبال می‌کرد. برای «واکنش پنجم»، «سفر به فردا» و «میم مثل مادر» در جشن‌ها و جشنواره‌های سینمایی ایران نامزد شد و دیگر کسی او را صرفاً با زینال بندری و افعی به یاد نمی‌آورد.

کارنامه کاری هاشم‌پور در دهه ۹۰ اما با افت نسبی مواجه شد و به جز حضورهای گاه‌به‌گاه و کوتاه و جایزه نقش دومش در فیلم «دارکوب» نکته جالب‌توجه دیگری در کارنامه کاری دهه نودش دیده نمی‌شود. هاشم‌پور در این دهه فیلم‌هایی بازی کرد که تماشاگران باید چشم‌های خود را می‌مالیدند تا بفهمند این واقعاً هاشم‌پور است یا بازیگر دیگری. «نفس»، «درخونگاه»، «هیس! دخترها…» ازجمله معدود آثار شاخص این بازیگر در سال‌های اخیر است. البته بیماری او در کم‌کاری و حتی گزیده‌کاری‌اش هم نقش داشت و حالا اما با بازیگری مواجه هستیم که درمجموع کارنامه قابل دفاعی دارد و مجموع فیلم‌هایش می‌تواند همه طیف‌های علاقه‌مند به سینما را راضی نگه دارد.

شاید اگر به خود هاشم‌پور باشد، ترجیح بدهد فیلم‌های دهه هشتادش را تماشا کند و نکته مهم‌تر این‌که حالا او را همه مخاطبانش دوستش دارند و ذوق می‌کنند برای حرکات رزمی او در دهه هشتم عمر این بازیگر دوست‌داشتنی.

 

منبع: روزنامه فرهیختگان/ مهدی موسوی تبار

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است