• کد خبر: 3902
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:15 خرداد 1401 ساعت: 13:40

«حوض نقاشی»؛ نشانه‌شناسی کتلت

تازه‌ترین نمونه حرف زدن با غذاها را می‌توان در فیلم «حوض نقاشی» مازیار میری دید.


لطیفه‌ای هست که در آن خرید نان بربری به عنوان پاسداری از سنت‌ها تلقی می‌شود و از خرید نان باگت به عنوان تهاجم فرهنگی. تجدد، شیوه زندگی و از جمله غذاها و مخلفاتی را که می‌خوریم دگرگون می‌کند، برخی از خوراکی‌ها، قدیمی و سنتی تلقی می‌شوند و بعضی نو و نشانه تجدد و امروزی بودن. در فیلم‌ها و داستان‌ها هم به تبع زندگی اجتماعی غذاها کارکرد جدیدی پیدا می‌کنند و به عنوان نشانه جایگاه طبقاتی و گرایش اجتماعی و غیره به کار می‌روند. درباره نشانه‌شناسی غذا در فیلم‌های داریوش مهرجویی زیاد صحبت شده است، اما تازه‌ترین نمونه این نوع حرف زدن با غذاها را می‌توان در فیلم «حوض نقاشی» مازیار میری دید.

در این فیلم سهیل، فرزند زوج جوانی که معلولیت ذهنی دارند، با خانواده‌اش مشکل پیدا می‌کند. او خجالت می‌کشد که همکلاسی‌هایش مادر و پدرش را ببینند. نوع غذاهایی که مادر برای او می‌پزد، نقشی در این میان بازی می‌کند. مادر همیشه کتلت درست می‌کند در حالی که ظاهراً پسربچه پیتزا دوست دارد. کتلت نشانه زندگی فقیرانه‌تر و سنتی‌تر این خانواده است. وقتی پسربچه قهر می‌کند و به خانه ناظم مدرسه می‌رود که مادر یکی از همکلاسی‌هایش است، پدر او خطاب به مادر خانواده علت رفتن بچه را تقریباً با این کلمات توضیح می‌دهد: «پیتزا درست نکردی، سهیل هم رفت. همه بچه‌ها پیتزا دوست دارند. من هم پیتزا دوست دارم.» در پایان فیلم کوشش زن و مرد برای درست کردن پیتزا در خانه تلاشی برای حل مشکل رابطه‌شان با سهیل است و کوششی برای درک سلیقه او. بعد سوختن پیتزا در فر، باز زن را در ناامیدی فرو می‌برد و فکر می‌کند که فرزندشان هرگز به خانه بر نمی‌گردد. جالب است که کتلت که در اینجا به عنوان نماد زندگی به سبک قدیمی تلقی می‌شود، خود غذایی فرنگی است و احتمالاً زمانی مانند پیتزا نشانه زندگی متجدد تلقی می‌شده است (شاید در برابر دیزی و نان سنگک).

اما نشانه‌شناسی غذا با نشانه‌شناسی دیگر آمیخته است؛ نشانه‌شناسی معماری خانه. خانواده خانم ناظم در آپارتمانی زندگی می‌کنند با آشپزخانه اپن و روی میز غذا می‌خورند. خانواده اصلی فیلم که روی زمین سفره پهن می‌کنند، دو اتاق دارند در گوشه حیاطی. این حیاط هرچند به زیبایی حیاط فیلم «یه حبه قند» (رضا میرکریمی) نیست، اما حوضی دارد و درختان خرمالویی که وقتی خانم ناظم به خانه آنها می‌آید، با چند تا از خرمالوهایش از او پذیرایی می‌کنند. خلاصه در مجموع باصفاست. زندگی این خانه، تلاش این زن و مردی که معلولیت ذهنی دارند، عشق‌شان به یکدیگر و عشق‌شان به فرزندشان در مجموع گرم‌تر و بامحبت‌تر است تا زندگی در آپارتمان خانم ناظم که روابط خانوادگی‌شان سرد و مسأله‌دار است. در این مجموعه، آن وقت لواشک هم که «زن‌های حامله دوست دارند» می‌تواند کارکردی نشانه‌ای پیدا کند و بر احتمال مشکلی در زندگی دخترخانم ناظم دلالت کند.

و سرانجام باید به تبدیل ماشین و ترافیک و صداهای شهر به نماد ناامنی زن و مرد اصلی فیلم توجه کرد. در بسیاری از نماهای فیلم، زن و مرد جوان از لابه‌لای ماشین‌ها فیلمبرداری شده‌اند و هر آن نگرانیم که یکی از این ماشین‌ها به آنها بزند. وقتی مرد برای اینکه به عنوان پیک پیتزافروشی استخدام شود سعی می‌کند موتورسواری کند، از میان پره‌های چرخ موتور ترافیک را می‌بینیم و سرعت پیدا کردن گردش چرخ بر احتمال وقوع تصادف دلالت می‌کند. وقتی زن را در حالتی عصبی می‌بینیم که می‌خواهد از خیابان عبور کند، این نگرانی اوج می‌گیرد. میزانسن و تدوین و صداگذاری، از شهر و ترافیک آن خطری دایماً حاضر می‌سازند که زندگی زوج جوان را که دیگر به نماد عشق و تلاش صادقانه بدل شده‌اند، تهدید می‌کند. به این ترتیب، فیلم «حوض نقاشی» در عمق خود مظاهر شهری را چون تهدیدی می‌بیند که هر آن می‌توانند یک زندگی سراسر عشق و صفا را به نابودی بکشند. ترافیک از یک سو و وسوسه پیتزا و زندگی آپارتمانی از سوی دیگر.

کارگردان و فیلمنامه‌نویس با نقل نگاه مثبت پدر خانواده به پیتزا سعی کرده‌اند موضع متعادل‌تری اتخاذ کنند، اما در نهایت نشانه‌های دوتایی کتلت – پیتزا و حیاط -آپارتمان و حضور تهدیدآمیز شهر و مترو و شهربازی، قوی‌تر عمل می‌کنند. و این نگاه منفی به جلوه‌های زندگی مدرن همان چیزی است که «حوض نقاشی» را با وجود همه تفاوت‌هایش به «سعادت‌آباد»، فیلم دیگر مازیار میری، ربط می‌دهد. آنجا در زندگی متجددانه زوج‌های مدرنی که برای یک میهمانی گرد آمده‌اند، جز تلخی و دروغ چیزی نیست و قهرمانش مردی است که نگاه سنتی به خانواده دارد و زنی که در نهایت وضعیت آن مرد را درک می‌کند. مازیار میری با آدم‌های این «سعادت‌آباد» همدلی و همدردی می‌کند. زندگی زوج معلول فیلم مورد بحث ما در کنار «حوض نقاشی» آن نوع زندگی آرمانی و با صفایی است که در «سعادت‌آباد» غایب است. در اینجا رفاه مادی با غیاب خوشبختی و بی‌چیزی با خوشبختی مترادف می‌شوند: نگاهی نوستالژیک و بسیار ریشه‌دار که در بسیاری از فیلم‌های ایرانی به شکل‌های مختلف تکرار می‌شود.

منبع: روزنامه شرق/ روبرت صافاریان

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است