• کد خبر: 2533
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:29 فروردین 1401 ساعت: 15:17

«مرگ روی نیل» فیلمی آرام با پوآرویی متفاوت!

«مرگ روی نیل» فیلمی است که به آرامی رمان‌اش حرکت می‌کند و دست به خلق پوآرویی متفاوت‌تر زده است.


فیلم «مرگ روی نیل» اقتباسی از معماهای آگاتا کریستی است که دست به خلق پوآرویی متفاوت‌تر زده است.

هرکول پوآرو کارآگاه محبوب آگاتا کریستی از مشهورترین شخصیت‌های دنیای ادبیات است. داستان‌های او بخش مهمی از آثار جنایی کلاسیک را تشکیل می‌دهد. پوآرو الگویی ماندگار و قابل ارجاعی است که از چیستی آثار آغازین مرسوم فاصله گرفته و تبدیل به شخصیتی اثرگذار و جذاب شده است. داستان‌ها و ماجراهای کریستی و کارآگاه افسانه‌ای‌اش دستمایه‌ی فیلم‌ها و سریال‌های زیادی شده است.  مجموعه تلویزیونی پوآرو آگاتا کریستی (۱۹۸۹- ۲۰۱۳)، «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» (۱۹۷۴)، «مرگ روی نیل» ۱۹۷۸ و غیره، آثار تحسین‌شده‌ای هستند که با محوریت این کارکتر جهانی رازآلود و جنایی را برای مخاطب خلق کرده‌اند.

شناخته‌شده‌ترین داستان‌های پوآرو در دو دهه‌ی ۳۰ و ۴۰ به نگارش درآمده‌اند و کتاب مرگ روی نیل در سال ۱۹۳۷ منتشر شد. داستانی که به‌همراه قتل در قطار سریع‌السیر شرق و چند داستان دیگر به عقیده‌ی منتقدان جزو بهترین داستان‌های این نویسنده هستند. بعد از ساخت فیلم قتل در قطار سریع‌السیر شرق که کنت برانا در سال ۲۰۱۷ با این اثر سروصداهایی را بین مخاطبان داستان‌های جنایی و هرکول پوآرو به‌راه انداخت، اکنون با فیلم مرگ روی نیل نمایش دیگری از معماهای کریستی را به سینماها آورده است. مرگ روی نیل کنت برانا بعد از اثر جان گیرلمین اقتباسی دیگر از این داستان محسوب می‌شود، فیلمی که به اندازه‌ی دیگر اقتباس‌های پوآرو جذاب نیست و به‌واسطه‌ نام و برند این شخصیت قرار است، تنها فیلمی تجاری باشد.

مرگ روی نیل بیشتر روی کشتی کارناک اتفاق می‌افتد. کشتی بخاری که به‌عنوان سفر ماه عسل برای لینت دویل و همسرش سایمون در گردش است. همانند فیلم قبلی برانا این کشتی تفریحی پُر از مظنون یا قربانیان احتمالی است. اما از ابتدا ژاکلین  با اسلحه‌ی کالیبر ۲۲‌اش، مظنونی آماده به فعل است. تا اینکه شاهزاده خانم ثروتمند به قتل می‌رسد اما مشخص نیست که آیا ژاکلین مرتکب این جنایت شده یا یکی از چند مسافر دیگر کشتی. این به پوآرو بستگی دارد که قبل از اینکه شماره‌ی تعداد قربانیان افزایش پیدا کند، تصمیم صحیحی را بگیرد.

بعد از موفقیتِ قتل در قطار سریع‌السیر شرق و فروش قابل‌ قبول این فیلم، برانا به‌سرعت به‌سراغ مرگ روی نیل رفت، چراکه چیزی بیشتر از یک موفقیت تجاری نصیب‌اش شده بود اما به‌دلیل مشکلات پاندمی کرونا، بلفاست  زودتر از این فیلم شانس نمایش را پیدا کرد. قبل از هرچیز با تماشای «مرگ روی نیل» حس نوستالژی ما را در خود غرق خواهد کرد. دیدن داستانی از ژانر جنایی کلاسیک در میان فیلم‌های جنایی مدرن این روزها، هم می‌تواند زنگ تفریحی خوشایند باشد و هم اینکه ما را به دورانی خاص بکشاند، زمانی‌که کارآگاهان در قصه‌ها مُبرا از اشتباهات فاحش بودند و چشمان‌شان با قدرتی فراتر از نگاه‌های انسان‌های عادی به‌دنبال سرنخ‌ها بود. این آثار مخاطبان را با دنیایی نسبتا آرام روبه‌رو می‌کردند و برخلاف فیلم‌های جنایی کره‌ای، نورس و… غلظت سیاهی‌هایشان کاملا کنترل‌شده بود.

فیلم مرگ روی نیل با اینکه بلیت سفری پُرزرق‌وبرق برای تماشاگر است و خاطرات داستان‌هایی نوستالژیک را برای او زنده می‌کند اما با یکسری مشکلات ملموس، لذت تطبیق حل این معما با مدیوم‌های سینمایی را از بین می‌برد. اول اینکه Death on the Nile به آرامی رمان‌اش حرکت می‌کند و این اصلا برای یک فیلم خوب نیست چراکه اثر جدید تولید شده به‌عنوان فیلمی اقتباسی نباید تمام و کمال در اختیار اتفاقات و ریتم منبع اقتباس‌اش قرار گیرد. رمان‌ها دنیای مربوط‌به خودشان را دارند و ماهیتشان برپایه‌ی تصویرسازی‌های متحرک نیست به‌همین دلیل هنگامی که به‌عنوان مرجعی برای تقلید قرار می‌گیرند، لازم است بخش‌های غیردراماتیک و توصیفی جایشان را به لزومات سینمایی بدهند.

فیلم تا یک ساعت اول بدون ایجاد تعلیق یا اضطراب خاصی مشغول رونمایی از شخصیت‌هایش است. دقیقا همان کاری که رمان انجام می‌دهد البته اثر با پس‌وپیش کردن شناسنامه‌ی آدم‌ها و تغییراتی نه‌چندان مهم حول جغرافیا و لوکیشن‌ ملاقات‌هایش از زیر انطباق صددرصدی در می‌رود. همه چیز تا قبل از شلیک ژاکلین به سایمون خسته‌کننده و با ریتمی کند همراه است، تاجائیکه فیلم مخاطب‌اش را خسته می‌کند و تبدیل به رمانی برای ورق زدن می‌شود. در مقایسه با فیلم قتل در قطار سریع‌السیر شرق، مرگ روی نیل بسیار دیرتر وارد ماجرا شده و اضطراب کمتری به تماشاگر تزریق می‌شود. در اقتباس قبلی فضاسازی‌ها، نورپردازی، لوکیشن و حتی شخصیت‌ها قبل از اینکه مقدمه‌‌ی فیلم به پایان برسد، اضطراب خاص فیلم‌های جنایی را منتقل می‌کردند و بیننده هر لحظه منتظر قتل قریب‌الوقوعی بود.

از طرفی دیگر هم، «مرگ روی نیل» داستانی برای ماجرای سبیل هرکول پوآرو تدارک دیده. فیلم اینبار پیش‌داستانی را برای پوآرو در نظر می‌گیرد و قبل از شروع رسمی قصه، گذشته‌ی این شخصیت را مرور می‌کند. خرده‌داستانی با محوریت جنگ جهانی که تماشاگر اصلا نیازی به دانستن آن ندارد و درواقع کمکی به حل معمای قتل در کشتی نمی‌کند. نه تعلیقی آفریده و نه اضطرابی و نه حتی می‌تواند به‌عنوان بخشی از قصه ذهن تماشاگر را درگیر خودش کند. به بیانی، فیلم برخلاف رمان دوست دارد که از زوایای متفاوت به پوآرو نزدیک شود. اما این تمهید خوب از کار درنیامده، اول اینکه شخصیت پوآرو برندی در دنیای ادبیات کلاسیک است و نیازی به داستان انفجار در این فیلم ندارد، چراکه مرگ روی نیل نه یک بازخوانی است و نه یک برداشت آزاد و تنهاوتنها می‌توان از آن به‌عنوان یک اقتباس نام برد. از طرفی دیگر هم این بکگراند به‌دلیل تکرار نشدن در بستر قصه، در ساختار اثر جای نمی‌گیرد و همچون بخشی زائد به‌چشم می‌آید و فیلم را چند تکه می‌کند.

به‌جز این قسمت از نمایش که در رمان اصلی وجود ندارد، بیشتر فیلم به منبع خودش وفادار است و تغییرات بنیادینی در جهان‌سازی و طرح خود تزریق نمی‌کند. سه شخصیت سایمون، ژاکلین و لینت شناسنامه‌ای همانند خود کتاب دارند و شخصیت‌های ثانویه نیز شبیه رمان کریستی هستند اما همانند پوآرو ویژگی‌ها و داستان‌های پس‌زمینه‌شان بهم ریخته شده است. مثلا بوک که از فیلم قبلی آمده است، در کتاب با نام تیم ظاهر شده و هیچ دوستی قبلی با پوآرو ندارد و او را برای اولین‌بار در مصر ملاقات می‌کند. شخصیت روزالی نیز همینگونه است، او بیشتر با پوآرو هم‌صحبت می‌شده است.

کنت برانا با بازی در دو فیلم مرگ روی نیل و قطار سریع‌السیر شرق نامش را درکنار دیگر پوآروها جای داد. آلبرت فینی، آلفرد مولینا، دیوید سوشی، پیتر یوستینف دیگر پوآروهایی بودند که قبل از این با ماجراهای آگاتا کریستی در سینما ظاهر شده بودند. برانا در هر دو فیلم توانست بازی نسبتا خوبی از خود ارائه دهد و در مرگ روی نیل نیز تقریبا تنها بازیگری بود که به‌راحتی روح فیلم و قصه را به تماشاگر منتقل می‌کرد و جهان اثر را ملموس‌تر نشان می‌داد. اما این پوآرو طبق دیدگاه طرفداران کریستی پوآروی کتاب نیست و به برند این کارکتر وفادار نبوده. پوآروی اصلی مغرور است، به‌خودش می‌بالد و سبیل‌هایش فرم دیگری دارند.

ولی پوآرویی که برانا ساخته، آنقدرها مغرور نیست و گاهی هم می‌خندد و شوخ طبع می‌شود. درواقع شخصیت جدید برانا به دنیای این روزها نزدیکتر است، پوآرویی که می‌تواند اشتباه کند و به‌طرز لطیفی عاشق شود. این پوآروی تغییر لحن یافته هم جذاب است و هم کمی نگران‌کننده، جذاب از این بابت که بیننده یک کارگاه نرم‌تر و منعطف‌تر را می‌بیند و از طرفی هم نگران‌کننده چراکه ممکن است اصالت این کارکتر رفته‌رفته رنگ ببازد. نوه‌ی آگاتا کریستی، دیوید سوشی را همیشه نزدیکترین کاراگاه به قصه‌های مادربزرگش می‌داند و عقیده دارد که او مطمئن‌ترین بازی و شخصیت، جهت انطباق دنیای داستان‌ها با ذهن مخاطب را ارائه داده است. البته این اتفاق تنها مربوط‌ به خود دیوید سوشی نمی‌شود بلکه نویسنده و کارگردان نیز از حیث وفادار بودن به کریستی بی‌تاثیر نیستند.

مرگ روی نیل بسیار بیشتر از آنچه که باید طول می‌کشد تا به تاثیرگذارترین لحظاتش برسد. کنت برانا  کارگردان و بازیگر این اثر، بیش از آنکه به فیلم اهمیت دهد، توجه‌اش را روی شخصیت هرکول پوآرو می‌گذارد تا این کارکتر را به نتیجه برساند. مرگ روی نیل برانا، به‌واسطه‌ تغییر شخصیت پوآرو نسبت به رمان اصلی تغییر لحن داده اما همچنان شبیه به رمان اصلی به‌دنبال اتفاقات و معمای قتل می‌رود. این فیلم به لحاظ سبک بصری مثل قتل در قطار سریع‌السیر شرق پیش می‌رود و از نوع یکسانی در دکوپاژ، حرکات دوربین، مجللی لوکیشن‌ها و استفاده از تصاویر کارت پستالی بهره می‌گیرد. مرگ روی نیل با اینکه با بودجه‌ی بیشتری نسبت به قطار شرق ساخته شده است اما همانند آن تأثیرگذار نیست.

منبع: زومجی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است